... سلام خدا. من خوبم

فقط برای خدا ...

... سلام خدا. من خوبم

فقط برای خدا ...

سلام خدا. حالا من چیکار کنم؟

سلام خدا. من خوب...........نه.

 

خودت گفتی دروغ نگم. خوب نیستم. اصلا هم خوب نیستم.

 

نمیخوام از کسی پیش تو شکایت کنم.

 

کلی ازت گله دارم. از خودت. آره از خودت.

 

باورت میشد یه روز بیام و همچین حرفی بزنم؟

 

........

 

یه وقتایی تو زندگی آدم باید از بین دو راه یکی رو انتخاب کنه.

                    

تو انتخاب این راه هم، همه بهش میگن هر چی خودت بگی!

 

ولی آخرش میشه: هر چی همه بگن، بجز خودت!

 

آره خدا. تو برای انتخاب این راه، همه چیز به من داده بودی.

 

عقل داده بودی. شناخت داده بودی. همه چیز. همه چیز.

 

فقط یه چیزی ندادی، اونم آزادی انتخاب بود!

 

نمیگم بقیه ندادند. نمیگم بقیه نذاشتند. خودت نذاشتی.

 

آخه خودت گفتی اگه رضایت منو میخوای باید...........

 

خب، منم فکر کردم اینجوری رضایتت رو بدست میارم.

 

اما نمیدونستم که حالا.......

 

چرا. میدونستم. خودتم میدونی که من از اول میخواستم ........

 

خودت میدونی. میدونی که هدفم چی بود. میدونی که دلم میخواست

 

اون راهی رو برم که زودتر به تو برسم.

 

اما راه رو اشتباه انتخاب کردم.

 

اصلا من انتخاب نکردم که اشتباه کرده باشم.

 

آره. دیگرون انتخاب کردند، ولی چوبشو من میخورم.

 

تحملش رو دوش منه.

 

حالا....... هر روز که میگذره تازه می فهمم چه اشتباهی کردم.

 

حالا باید چیکار کنم؟

 

خودت بگو خدا. خودت بگو.

 

میدونی که اونجایی که من میخواستم برم، خیلی به تو نزدیک میشدم.

 

میدونی که با چه ترس و لرزی به این کار تن دادم و حالا.....

 

کلا مسیر عوض شد و منم افتادم توش.

 

حالا پشیمونم. ولی دیگه سودی نداره.

 

یه دفعه همه چیز یه جور دیگه شد.

 

همه چیز. حتی راه من. حتی زندگی من.

 

دیگه مجبورم با اون زندگی قبلیم خداحافظی کنم.

 

دیگه مجبورم بگم ساحل خداحافظ.

 

خدایا باور می کنی که ساحلت عوض شده؟

 

باور می کنی که مجبورم پا روی خیلی چیزا بذارم و ....

 

باور می کنی که دیگه همرنگ جماعت شدم؟

 

به همین سادگی! هیچ کاری نداشت.

 

حالا که خودت میخوای، باشه. اصلا هم سخت نیست.

 

من تحمل می کنم. ولی یادت باشه ..........

 

 

نظرات 21 + ارسال نظر
زهرا مهاجری دوشنبه 22 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 08:19 ق.ظ http://setarehayezamini.blogsky.com

حالا باید چیکار کنیم؟



نسرین سه‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 12:54 ق.ظ http://www.nasrintanha.blogfa.com

سلام بی معرفت! معلومه کجای؟ چی شده ساحل جوونم؟

خداباهامه سه‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 04:05 ب.ظ http://saramshologhe.persianblog.com

سلام- چرا وقتی اشتباه می کنیم دیواری کوتاه تر از دیوار خدا نیست. منظورم آدمهایی مثل منو شماست. اما خداروشکر وقتی بد می شه بازم برمی گردیم به خود خود خود خدا . چقدر دوسش داریم نه- خدا کنه هیچ وقت ازش جدا نشیم- حتی اگر تو راهی که شما دارین میرین به فکر خدا باشین. خیر می بینین- همیشه عاشقش باش. تا همیشه...........

رضا چهارشنبه 24 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 10:35 ق.ظ http://www.zeyarat.blogfa.com

سلام
نمیدونم که چیشده که اینقدر از خدا گله مندی
اما هرچی که هست میدونم پاک پاکه
برای منم دعا کن منم تو حرم ..................
ممنون از حضورت
ادرس وئبلاگ هیئت رو هم برات میذارم یکسری بهش بزن یا
یا جوادابن الرضا ----عرفه کرببلا
الهی امین

رضا چهارشنبه 24 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 10:40 ق.ظ http://www.heyat1375.blogfa.com

سلام
اینم ادرس وبلاگ هیئتمونه
یکسری بهش بزن
مسرور ازاینکه عاشق عشق خداییم
ما سینه زنان هیئت ابن الرضاییم
درما نگری جز دیوانه نبینی
ما دیوانگان حرم کرببلاییم

م چهارشنبه 24 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 05:33 ب.ظ http://mm2.blogsky.com

هنوز هم دیر نشده
فقط خواستنش سخت است

سیاوشی از وبلاگ عاشقانه ها پنج‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 05:27 ب.ظ http://arezoo62.mihanblog.com

سلام دوست عزیز
مرسی از اینکه با من همدردی کردید... غصه این دل بی شماره... که صدها دفتر ازش پر میشه ولی بازم کمه به هر حال من ایمیلم را اینجا میزارم تو وبلاگم هم هست هر گونه سوالی دارید با کمال میل جواب میدم اگه دوست داشتی برام آف بزارید......... آرزومند آرزوهایتون یه عاشق...

حسینی ( امامزاده عباس ساری ) پنج‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 07:11 ب.ظ http://emamzadeabas.blogfa.com/

امشب چراغ محفل ما ، اشک دیده است
خورشید علم در دل خاک آرمیده است
تاریخ در حمایت قرآن پس از علی
مظلومتر زحضرت صادق ندیده است
شهادت رئیس مذهب جعفری ششمین امام مظلوم شیعیان حضرت امام جعفر صادق (ع) را تسلیت عرض مینماییم .

سمانه دوشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 05:20 ب.ظ

مرسی حرف دلم رو گفتی

مجتبی جمعه 24 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:14 ب.ظ

سلام شب جالبی شداین همه نظر جالب ونظره جالب تر من من اصلا با خدا کاری نداشتم یعنی همه خانواده ماو یک درامد خوب که به راحتی خرجش می کردیم من به دین و خدامعتقد نبودم من بزرگشدمو کمترین گناهم فحشا مشروب و قمار بود زندگیم به ذلت کشیده شد دیگه معنی زندگی رو نفهمیدم م با کوله باری از گناه تازه می خواستم برم ژیش خدا............. به عقب بر گردیم من اصلا با خدا کاری نداشتم یعنی همه خونه واده ما ویک درامد خوب که به راحتی خرجش می کردیم ناگهان مرد خونه یعنی بابام بیماری لاعلاج گرفت(روانی) و اون همه اقتدار خود احتیاج به یک نفر داشت بیماریش جوری بود که به همه شک داشت و بیشتر به مادرم اون همه رو می رنچوند ولی مادرم به ژاس نشست جمعش کرد با این همه که فحشش می داده میزدهش بازم گفت خدا رو خوش نمی یاد توی این شرایط ازش جداشمو بچه هامو ول کنم هی اواره ای خونه اینو اون خونه بودیم کسی ما رو به اون صورت تحویل نمی گرفت ولی باید اقراق کرد هیچ وقت ما رو گرسنه نذاشت(خدا) شاید الان چیزهایی که دلم می خواهدو نداشته باشم که می دونم اونم خواست خداست به صلاح من حالا شاید ادامهشو بدن بگم من ذجرها می کشیدمو حقارتها تا بزرگ بشم بعد مامانم کار ژیدا کردو ما وضع مون بهتر شد ولی نه اون جوری ولی با این سختی ها ما هنوز زجر می کشیدیم من توی زندگیم زیاد اسم حضرت عباس شنیده بودام مثل افراد عام درک نکرده بودم تا یه روز اتفاقی به قول امروزی ها باهاش شیش شدم یک چیز ازش خواستم داد دومی خواستم نداد به مادرش قسمش دادم بازم داد سومی خواستم نداد به هر کی قسمش دادم نداد تا اینکه رفتم ژیش خدا تا شکایت حضرت عباس کنم یک بار به خدا گفتم دیدم داد دومی سومی چهارومی ........ تازه فهمیدم چرا عباس حسین با اون همه بخشندهگی حاجت سومی منو نداد می خواست منو با خدا اشنا کنه وای وای وای وای بر من چرا این خدا رو تا الان ندیده بودم چه قدر بدبختم که باعثه مال دنیا شناختمش هرچی که می خوام می ده بی منت مثله دیگران تو سرم نمی زنه میگه بگیر تازه غافلم می شم بروم نمی یاره این خدا کیه من کیم چرا از این همه غفلتم می گذری چرا عذابم نمیدی می دونم مهربونی اما حق من نیست می دونم نگو میدونم می خوای چی بگی اره فراموش کارراروهم فراموش نمی کنی.....هر چی می خوام بهم می ده می گه بیا مستقیم ژیش خودم می دونی با خودم چی فکر می کنم دلم می خواد این جوری فکر کنم که حضرت عباس وقتی اومد ژیشت که حاجت سومییمو بگیره گفتی نه من این بنده رو دوست دارم صداشو دوست دارم می خوام بیاد ژیش خودم ........ خلاصه یادتون باشه چوبو وقتی به نجار میدی تا براتون کمد بسازه با اره تبر می یفته بجونش ژس مصیبتها برای این نیست که خدا ما رو دوست نداره باثه اینه که می خواد انسان بودننشونه ما بده(رسیدن به خوده خدا تازه بهشتو هوریهشوام فراموش نکنید) الان خدا میگه الان اگه خطا کردی(شراب قمار فحشا) من شناختی کردی ولی بازم بیا برای خودت می گم نمی خوام موقعی که عدالتم بر ژا شد به خاطر گناهت عذابت کنم از خدا می خوام که منه ببخشه از شما هم برای اینکه سر تون درد اوردم ژس فقط خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

پریسا یکشنبه 26 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 08:36 ق.ظ

خدایا اول صبح دارم باهات دردودل می کنم خیلی خستم ازهمه ازحرفهای مردم از کارهای مردم این مردم مگه وجدان ندارند یا ففط اسم همشون مسلمون مسلمون یعنی چی
ولی باز ازت ممنونم خدایا به خاطر سلامتی که دارم از شما متشکرم

مهدیه شنبه 30 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:18 ق.ظ

سلام نمی دونم باید از کجا شروع کنم و چطوری بگم ؟اما نمی شه ساده تر با خدا حرف بزنید چرا همش انتقاد ؟خدا واحد،یه دونست،کسیکه واحد ،یگانست فقط خوبی مهربونی...تو وجودش اگه بدی کنه اگه نامهربون باشه اونوقت دو تا صفت خوب و بد داره اما خدا یگانست فقط صفتهای خوب داره تو تعریف خدا نمی گنجه !فقط و فقط باهاش حرف بزن و مثل یک بچه ازش بخواه بعد با خیال آسوده بخواب درست مثل وقتیکه از بابا و مامان چیزی می خوای و شب راحت با ذوق و شوق می خوابی آخه می دونی که برات می خرن و به حرفت گوش میدن دیگه تا صبح بیدار موندن نداره!من یه دفتر دارم که واسه خدا نامه می نویسم هر جا که کم می یارم سنگینی بار مشکلاتم به خدا می سپارم دیگه خودمو درگیرقضیه نمی کنم.بعدهاکه برمی گردم به عقب می بینم چقد خوشکل همه مشکلات حل کرده و موانع رو از سر راه برداشته و یه نشونه تو مسیرم قرار داده (هر جا که راه نیست خدا یه راه تازه باز می کنه)به قدرت مطلق خداوند اعتماد کنید ،خداوند پشتیبان شکست ناپذیر،اگه خدا باشه همه چیز هست.

م شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 03:12 ب.ظ

خدا یا فقط میتونم بگم ممنون ببخش

میلاد جمعه 30 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 10:57 ب.ظ

سلام خدا اگه تو خوبی من اصلا خوب نیستم خدا تو کجایی چرا اصلا به خواهشه بندهات توجهی نمی کنی این حرفت یعنی چی که میگی من هرکسیو که دوست دارم بیشتر اذیتش می کنم به خدا ماها گناه داریم چرا یه بدبختی باید از صبح تا شب تو بچگی گوشه خیابون وزن بکشه یکی هم تو نازو نعمت بزرگ بشه
تو اسم اینو میذاری عدالت...
نه خدا تو از ما یادت رفته

jafar-22s سه‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:52 ب.ظ

سلام خدمت همتون
حتما حتما حتما این پیام رو بخونید حتممممممممممممممما
خدا جونم سلام خدا جون تو همیشه در کنارم بودی و هستی و خواهی بود با اشکام دارم باهات صحبت میکنم ولی منه بی معرفت منه بی ادب در محضر تو گناه کردم ما هروقت کارت داریم میایم در خونت تو خوشی هامون تو رو فراموش میکنیم قربونت برم عشق واقعی تویی نه این عشقهای دوروزه همه بی معرفت شدن هممون دروغ میگیم حرف دلمونو نمیزنیم خدا با خودمون روراست نیستیم آهای جعفر خودت باش ببین کیهستی ببین اولش چی بودی ببین خدا به چه مقامی رسوندت خودتو بالا نگیر فقط اینو میدونم خدا در حق هیچ احدی بدی نمی کنه این ماییم که به خودمون آسیب میرسونیم تحقیق کنیم ببینیم چوب کجا رو داریم میخوریم خدا اینزدیکتر از .......
دوست دارم ....
خیلی شرمنده ام خدا جونم خیلی
فقط برا جبران شرمندگی رو آوردم در خونت
آنچه دیدیم بر قرار خود نماند*/****آنچه هم بینیم نماند برقرار
آخ که خدا تو سحر چه چیزها که به بنده هاش نمیده ما تنبلیم خدا درای رحمتش بازه مخصوصا خانوممممممممممما
خدا زیبایی رو بهتون داده برا یه هدف مشخص اگه از مسیر مشخص شده خارج شدید بلا دیدید نامردی بعضی ها رو دیدید شکست تو زندگیتون رو دیدید اسیبهای باطنی رو دیدید به خدا شکایت نکنید نگید خدا دوسمون نداره خدا تموم بنده هاشو دوست داره قربونش برم وقتی من خودمو گم کردم با دروغهام با پیروی از نفس و شیطان حرکت میکنم گمراه میشم بد میبینم با ید خدا وندی که همیشه تنهاست مهربون و مظلومه رو مقصر بدونم درست نیست خودتون قضضضضضضضضضضضضاوت کنید خدا تن سالم به ما داده ما ازش تو راه گناه و معصیت استفاده میکنیم چرا چون خودمونو گم کردیم
انسان وقتی میتونه خدا رو بشناسه که اول خودشو شناخته باشه خدا جونم بازم معذرت میخوام من بدم به بزرگواری خودت ببخش منو تویی که در خونت همیشه بازه تویی که بنده هاتو تو اغوش خودت حفظ میکنی کاش من فدات میشدم
ببخشید زیادی حررررررررررررف زدم
خدا همیشه توبه پذیره ولی امیدوارم اون موقع دیر نشده بشه
خدا نگهدار همتون باشه
لطفا sms بدید آقایون 09385923750

سس دوشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:28 ب.ظ

سلام خدا من خسته ام من از این بلاتکلیفی خسته ام من یه کار می خوام یه کار که باهاش رزی حلال در بیارم و پیشرفت کنم من خسته ام

از خدا گله دارم سه‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 02:01 ب.ظ

میدونین من خیلی وقته چند ساله سر سجاده از خدا یه چیز می خوام میدونم این خواسته سلاح و واجبه ولی بهم نداد دلمو شکست .... گفتم منو از این وضع نجات بده انگافقط با خودم حرف زدم نه با خدا تا ایتکه گناه کردم از خدا گله دارم که نجاتم نداد نمیدونم کجا برم چطوری داد بزنم که صدام به خدا برسه خیلی تنهام خدا توبه میکنم نجاتم بده وگر نه من بدبخترینممممممممممممممممممممم شما بگین شاید من زود قضاوت میکنم بازم نا امید نیستم آخه همه میدونن خدا مهربونه
ولی خیلی دارم زجر میکشم برام دعا کنین اگه خدا بهم جواب داد میام همین جا میگم که خدا دادرس بندهاشه

مجتبی پنج‌شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:38 ق.ظ

سلام خدا باز اومدم توسایتت خدا اوون دفعه خیلی کمکم کردی این دفعه هم بکن برای ایین کار کووچک ببخش که به چیز بزرگ قسمت میدم تو رو به پهلوی شکسته حضرت زهرا (س)قسمت میدم کمکم کن تو رو خودت قسم ببخش خدایا ببخش

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:40 ق.ظ

ولم نکن خدا نظار به حال خودم باشم

mina یکشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:08 ب.ظ

من خرابه خرابم خدا بهم گوش کن همین

[ بدون نام ] شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 01:42 ق.ظ

خدا خوبه ، به من زیادی هم داده ...
حالا یک چیزهای هم این وسط اتفاق می افته ..
گله نمیشه کرد
خدا رو شکر زیادی هم داده
مرگش هم خوشگله
زندگیش حرف نداره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد